کد مطلب:151484
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:206
نظارت بر جامعه ی اسلامی
از مهمترین وظائف امام، آنست كه برای یاری امت اسلامی و حفظ جامعه از فروپاشی یا دودستگی، جامعه ی اسلامی را بدقت زیر نظر بگیرد، هر خرد و كلان را در حیات اجتماعی مسلمانان بررسد و ببیند، و با روشهای مناسب و از طریق امكانات موجود در اصلاح و ارشاد آن و دفع مفاسد و زیانها بكوشد.
حدیث مهمی از امام حسین - علیه السلام - رسیده است كه ژرفای اهتمام امام را بدین مهم نشان می دهد:
جعید همدانی گفته است:
به نزد حسین بن علی آمدم. دخترش، سكینه، بر سینه ی او بود. صدا زد: ای بانوی كلبی! [1] بیا دخترت را از من بگیر.
آنگاه از من پرسید و گفت: مرا از جوانان عرب خبر ده!
گفتم: مشغول بازی و محفل نشینی اند! [2] .
آن حضرت - علیه السلام - گفت: از موالی [3] مرا خبر ده!
گفتم: یا ربا خوارند، یا آزمند به دنیا!
آن حضرت - علیه السلام - گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» [4] ، به خدا سوگند اینان همان دو گروه اند كه می گفتیم خداوند - تبارك و تعالی - با ایشان دینش را یاری می كند.
ای جعید همدان! مردمان چهار دسته اند:
گروهی از ایشان بهره ی نیكو دارند و خوی نیكو ندارند.
گروهی از ایشان خوی نیكو دارند و بهره ی نیكو ندارند.
گروهی از ایشان نه خوی نیكو و نه بهره ی نیكو كه اینان بدترین مردمان اند.
و گروهی از ایشان هم خوی نیكو و هم بهره ی نیكو دارند كه اینان برترین مردمان اند. [5] .
این حدیث، مراقبت دقیق امام حسین - علیه السلام - را نسبت به جامعه ی روزگار خویش نشان می دهد.
آنجا كه می فرماید: «... می گفتیم...»، آشكارا نشان می دهد، امام و همراهان ایشان همواره بدین امر توجه داشته، و به برنامه ریزی حكیمانه و رایزنی مستمر،
درباره ی راههای تضمین كننده ی نصرت و اعزاز و تقویت دین، و نیز ساماندهی نیروهای كارآمد برای برآوردن این اهداف، می پرداخته اند.
تاكید بر «جوانان عرب» به طور خاص، نشان دهنده ی تكیه بر جنبه ی كیفی در نیروهای اجرائی است؛ چون تحرك سریع و دلیرانه با جوانان متحقق می شود. جوانان عصب فعال حیات اند؛ امیدها متوجه ایشان است؛ و ایشان به منزله ی قوای ضربت اند.
«موالی» هم شالوده و بنیاد پهناور امت اند كه در بیشترینه ی رویاروئیها و جنبشها شمارشان افزایش می یابد و حضورشان چشمگیرتر می گردد. اینان كنشگراند و ثروتمند. كسانی اند كه از سر حق پذیری و دادجوئی به این دین درآمده اند.
اما سیاست اموی كه مبتنی بر سركوب و ابتذال گستری بود، جوانان عرب را به لهو و لعب كشانید و موالی را به مال دوستی و انباشت ثروت سوق داد.
اینجاست كه عبارت «انا لله و انا الیه راجعون» در جایگاه مناسب خود به كار می رود. چرا كه این عبارت را هنگام مصیبت بر زبان می رانند و مصیبت راستین آنست كه روح توانمندی و جانفشانی و پیكار در این دو پاره ی مهم امت فروبمیرد.
امام حسین - علیه السلام - مردم جامعه را به این چهار دسته تقسیم می كند:
كسی كه «خوی نیكو» و كرامت و شرف دارد، روشهای نیكو پیشه می كند، و جوانمردی او را به سوی پایبندی به عدل و انصاف و مخالفت با جور و فساد و ابتذال می راند و به زندگانی آزادمنشانه و بزرگوارانه در این جهان ترغیب می نماید.
كسی كه «بهره ی صالح» و دین و كردار نیك و شناخت و دریافت و باور و امید پاداش دارد، و همه ی اینها، او را به ستیز با باطل و سختكوشی در راه احقاق حق وامی دارد.
كسی كه جامع این هر دو امتیاز باشد، از همه ی مردمان برترست و از كسانی است كه صاحب حمیت اند و می كوشند در شمار آنان درآیند كه خداوند دینش را با ایشان یاری می فرماید.
كسی هم كه از هر دو امتیاز بركنار باشد، از خوارترین و ذلیل ترین مردمان است، و آیا هیچ بدی بدتر از «ذلت» هست؟!
كسی كه منحصرا یكی از این دو امتیاز را داشته باشد، در راه شناخت عمل صالح به خطا رفته و مذلت بركناری از امتیاز دیگر را در گردن دارد. حال، آیا از ذلیل - هرچند كه نكوكار یا شایسته باشد - امید خیر می رود؟!
برخورد دیگر:
بشر بن غالب اسدی گفته است: گروهی از اهل انطاكیه بر حسین بن علی وارد شدند. از آنان از چگونگی سرزمینشان و سیره ی امیرشان با ایشان پرسش كرد. به نیكی یاد كردند و تنها از سرما شكایت نمودند. [6] .
بدین ترتیب امام - علیه السلام - از اوضاع حكمفرما بر بلاد مسلمانان، حتی در دورترین نقطه ی شمالی كه انطاكیه باشد، كسب خبر می كند. این نظارت و مراقبتی است كه از رهبری امام نسبت ب امت سرچشمه می گیرد؛ هرچند امام در نظام حاكم دستی نداشته باشد، از پایگاه امامتش كناره نمی جوید و برای آن برنامه ریزی می كند.
[1] يعني: اي بانوئي كه اهل قبيله ي كلب هستي.
بني كلب، شاخه اي از قضاعه بوده اند و اين بانو كه از بني كلب به شمار مي رود، رباب بود، مام سكينه - سلام الله عليهما. نقلهاي تاريخي از علاقه ي فراوان سيدالشهداء به اين همسر ارجمند و دخت گرامي اش حكايت مي كند. دلبستگي و وفاداري اين بانوي بزرگوار به سالار شهيدان - صلوات الله و سلامه عليه - نيز بر صفحه ي تاريخ بازتابي درخشان دارد.
نگر: مرآة العقول، 372 / 5؛ و منتهي الامال، 1058 - 1055 /2؛ و: زندگاني امام حسين عليه السلام، رسولي محلاتي، 563 - 561؛ و: قصه ي كربلا، صص 547 - 545..
[2] اصل عبارت اين است: «اصحاب جلاهقات و مجالس!».
واژه ي «جلاهق» معرب است و هم بر گوي و گلوله اي كه انداخته مي شود و هم بر كمان، اطلاق مي گردد.
واژه ي «جلاهقات» در واقع از اسباب بازي و سرگرمي در آن زمان حكايت مي كند.
بنابر آنچه ابومنصور جواليقي (540 - 465 ه. ق) درالمعرب (ط. شاكر، ص 96) گفته است، «جلاهق» گوي گليني بوده است كه ناهمواريهايش را زدوده باشند و كودكان اين گوي را از كمان مي انداخته اند. جواليقي اصل ين واژه را پارسي دانسته و «جلاهه» گفته است، و برخي ديگر «جله» (نگر: المعرب، همان طبع، همان ص، هامش).
[3] «موالي»، جمع «مولي» است و «مولي» در زبان عربي معاني مختلف دارد (از جمله: سرپرست، بنده، آزادكرده، آزادكننده، همپيمان). در تاريخ اسلام، بويژه در روزگار بني اميه، تعبير «موالي» در مورد طبقه ي بندگان آزد كرده، و نيز در مورد اقوام مسلمان غير عرب، به كار مي رفته است.
نگر: دائرة المعارف فارسي (مصاحب)، ص 2881. نيز سنج: مرآة العقول، 387 / 3.
[4] يعني: ما از آن خدائيم و به سوي او بازمي گرديم / س 2 ي 156.
[5] تاريخ دمشق، ترجمة الامام الحسن - عليه السلام -، ش 272، ص 159. اين حديث را ابن عساكر از امام حسن - عليه السلام - روايت كرده است، ليك ابن سعد، و همچنين متقي هندي - چنان كه در هامش موضع ياد شده مذكورست - آن را از امام حسين - عليه السلام - نقل كرده اند. جعيد از هر دو امام روايت مي كند، ليك ذكر «سكينه» مشخص مي كند كه حديث از امام حسين - عليه السلام - است.
[6] تاريخ بغداد، (36 / 3).